کد مطلب:298670
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:132
اشعار کفرآمیز یزید
جانشین و فرزند كثیف معاویه برای اینكه بیشتر قدرت خود را به رخ حاضران
بكشد و سیاهترین ورقها را به پرونده ی تاریك و پر از جنایت و ظلم خود بیفزاید دستور داد سر مقدس امام (ع) را در طشتی نهاده پیش رویش بگذارند، و بر طبق نقل سید (ره) در كتاب ملهوف دستور داد چوب خیزرانی برایش آوردند و با آن چوب به ثنایا (دندانهای پیشین) سر مقدس امام (ع) می كاوید و به این اشعار كه به صراحت كفر او را آشكار می سازد مترنم بود:
لیت اشیاخی ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل [1] .
لاهلوا و استهلوا فرحا
ثم قالوا یا یزید لاتشل [2] .
قد قتلنا القرم من ساداتهم
و عدلناه ببدر فاعتدل [3] .
لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جاء و لا وحی نزل [4] .
لست من خندف ان لم انتقم
من بنی احمد ما كان فعل [5] .
این منظره و این اعمال ننگین به اندازه ای جنون آمیز و شرم آور بود كه حاضران مجلس را متاثر و ناراحت كرد و صدای اعتراض از گوشه و كنار برخاست.
ابوبرزه ی اسلمی یكی از حاضران به سخن آمده گفت:
وای بر تو ای یزید! آیا چوبدستی خود به دهان حسین فرزند فاطمه می زنی؟ من گواهی می دهم كه خودم دیدم پیغمبر خدا ثنایای او و برادرش حسن را می مكید و بدانها می گفت: شما سید و جوانان اهل بهشت هستید، و خداوند بكشد و لعنت كند قاتل شما را و دوزخ را برای آنها آماده كند...
یزید خشمناك شد و بی درنگ دستور داد ابوبرزه را از مجلس كشان كشان بیرون بردند.
باز می نویسند: زنی از زنان هاشمیه در سرای یزید بود وقتی آن منظره را دید شیون كنان فریاد زد:
«یا حسیناه، یا سید اهل بیتاه، یابن محمداه، یا ربیع الارامل و الیتامی، یا قتیل اولاد الادعیاء!» شیخ مفید (ره) می نویسد: یحیی بن حكم برادر مروان كه پیش یزید نشسته بود با خواندن دو شعر زیر مراتب انزجار خود را از عمل پسر زیاد و تاثر خود را از آن منظره این گونه اظهار داشت:
لهام بادنی الطف ادنی قرابه
من ابن زیاد العبد ذی الحسب الوغل [6] .
امیه امسی نسلها عدد الحصی
و بنت رسول الله لیس لها نسل [7] .
یزید با ناراحتی دست خود را محكم بر سینه ی یحیی بن حكم زد و گفت: ساكت شو! و اما زینب دختر بزرگوار زهرا (س)...
و اما زینب (ع) در نقلی آمده است كه وقتی آن سر مطهر را دید دست به گریبان برد و گریبان چاك زد و با آوازی سوزناك كه دلها را ریش می كرد گفت:
«یا حسیناه، یا حبیب الله، یابن مكه و منی، یابن فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین، یابن بنت المصطفی»!
و راوی حدیث گوید: به خدا سوگند هر كس را كه در مجلس بود گریانید و یزید خاموش نشسته بود.
[1] اي كاش بزرگان قبيله ي من كه در جنگ بدر كشته شدند اكنون بودند و زاري قبيله ي خزرج را از زدن شمشيرها و نيزه ها مي ديدند!.
[2] در آن وقت از شدت فرح و خوشحالي فرياد مي زدند و مي گفتند: اي يزيد دستت درد نكند!.
[3] ما بزرگان اينها را كشتيم به جاي آنها كه از ما در بدر كشتند و سر به سر شد.
[4] بني هاشم با سلطنت و حكومت بازي كردند وگرنه خيري نيامده بود و وحيي نازل نشده بود!.
[5] من از دودمان خندف نيستم اگر از فرزندان احمد انتقام كارهايي را كه كردند نگيرم!
نگارنده گويد: شعر نخست و شعر سوم از ابن زبعري است كه در جنگ احد سروده و آن سه شعر ديگر از خود آن بي شرم است، و «خندف» نام زني است كه نسب بني اميه به او مي رسد.
[6] سرهايي كه در كنار طف (و كربلا) جدا شد از نظر خويشاوندي نزديكتر از پسر زياد و بنده اي است كه داراي نسب پستي است.
[7] اكنون اميه روزگاري دارد كه دودمانش به شماره ي ريگهاست اما دختر رسول خدا دودماني ندارد؟!.